رفتم دستشویی پارک ، تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت : سلام حالت خوبه ؟
من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش ! اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم ! گفتم حالم خیلی خیلی توپه !
بعدش اون آقاهه پرسید : خوب چه خبر ؟ چه کار می خوای بکنی !؟
با خودم گفتم ، این دیگه چه سؤالی بود ؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم ! برای همین گفتم : اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم !
وقتی سؤال بعدیشو شنیدم ، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه ! و به هر ترفند بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم !!
من میتونم بیام طرفای تو ؟
سؤال یک کمی برام سنگین بود . با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم ، مناسب تره ، بخاطر همین بهش گفتم : نه الآن یکم سرم شلوغه !!
یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت : ببین من بعداً باهات تماس می گیرم . یه احمقی داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب میده !!